داستان زندگی
---دید دیگر
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani

مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد:
((تمام اموالم را برای خواهرم مي‌گذارم نه برای برادرزاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.))
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه مي‌شد؟؟؟
برادر زاده او تصمیم گرفت..آن را اینگونه تغییر دهد:

«تمام اموالم را برای خواهرم مي‌گذارم؟ نه! برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

خواهر
آن مرد که موافق نبود آن را اینگونه نقطه‌گذاری کرد :
«تمام اموالم را برای خواهرم مي‌گذارم. نه برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطه‌گذاری کرد:
«تمام اموالم را برای خواهرم مي‌گذارم؟ نه. برای برادرزاده‌ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران.»

پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند:
«تمام اموالم را برای خواهرم مي‌گذارم؟ نه. برای برادر زاده‌ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران.»


نكته اخلاقي:

به واقع زندگی نیز این چنین است‌، نسخه‌ای از هستی و زندگی به ما مي‌دهند که درآن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به روش خودمان آن را نقطه‌گذاری کنیم.


از زمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست.


فارغ از اعتقاد مذهبی و یا غیرمذهبی به هستی و زندگی از علامت تعجب تولد تا علامت سوال مرگ، همه چیز بستگی به روش نقطه‌گذاری ما دارد.



نظرات شما عزیزان:

بشار
ساعت10:15---12 ارديبهشت 1392

به نام معلم اول
وقتي درس اول را مي داد
و من مشغول شيطنت بودم
معلوم بود از كلاس بيرونم مي كند
و كارنامه ام مهر رد شد مي خورد
اما من در شهريور عشق دوباره خواندم
هر چند كه باز در كلاس اول ماندم
ولي من شاگرد اول اولم
و او معلم اول ...


بشار
ساعت14:01---11 ارديبهشت 1392

بانو ایام مبارک !


بشار
ساعت14:01---11 ارديبهشت 1392

مادرم !
نام و یاد شیرین تو مرا بر بام خاطرات می کشاند .
در جنوبی ترین نقطه ی دلم تو را همیشه می بینم که در هیأت یک ستاره برایم دست تکان می دهی ... و من بزرگ می شوم ، قد می کشم ، از ابرها می گذرم ...
ماه به من لبخند می زند و بال می گیرم ، ستاره ها پروانه می شوند و به دور سرم می رقصند ...
و من از همان اول می دانستم که با تو بودن یعنی تاج سر داشتن ، بزرگ شدن ، به اوج رسیدن ...
و در صدای آفرینش جاری شدن !
یعنی در سایه سار عشق آرمیدن ...
مهربان ترینم روزت مبارک !


بشار
ساعت12:36---9 ارديبهشت 1392

بیا با هم خانه ای بسازیم
بی هیچ دری به بیرون
تنها دریچه ای کافیست
تا به خیابان نگاه کنیم و بخندیم
به این زندانی های سرگردان ...


شیرین
ساعت19:43---8 ارديبهشت 1392
از اونشب تا حالا امیر منتظر جوابمه
هی اس میده یکی دو بار هم زنگ زده میگه بزار بیام و عقد کنیم
خودمم همینو میخواستم ولی الان که جدی شده بازم دارم میترسم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

درباره وبلاگ

در این وبلاگ حکایات و داستانهای کوتاه جالب رو میذارم و سعی کردم گاهی به موضوعاتی بپردازم که کمتر دربارش صحبت میشه یا عمدا صحبت نمیشه! به یاری خدا اگه فرصت کنم مطالب متنوعی اضافه خواهم کرد.