---دید دیگر
برچسب:, :: :: نگارنده : Hani مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد:
به واقع زندگی نیز این چنین است، نسخهای از هستی و زندگی به ما ميدهند که درآن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به روش خودمان آن را نقطهگذاری کنیم.
نظرات شما عزیزان: بشار
ساعت10:15---12 ارديبهشت 1392
به نام معلم اول وقتي درس اول را مي داد و من مشغول شيطنت بودم معلوم بود از كلاس بيرونم مي كند و كارنامه ام مهر رد شد مي خورد اما من در شهريور عشق دوباره خواندم هر چند كه باز در كلاس اول ماندم ولي من شاگرد اول اولم و او معلم اول ... بشار
ساعت14:01---11 ارديبهشت 1392
بانو ایام مبارک ! بشار
ساعت14:01---11 ارديبهشت 1392
مادرم ! نام و یاد شیرین تو مرا بر بام خاطرات می کشاند . در جنوبی ترین نقطه ی دلم تو را همیشه می بینم که در هیأت یک ستاره برایم دست تکان می دهی ... و من بزرگ می شوم ، قد می کشم ، از ابرها می گذرم ... ماه به من لبخند می زند و بال می گیرم ، ستاره ها پروانه می شوند و به دور سرم می رقصند ... و من از همان اول می دانستم که با تو بودن یعنی تاج سر داشتن ، بزرگ شدن ، به اوج رسیدن ... و در صدای آفرینش جاری شدن ! یعنی در سایه سار عشق آرمیدن ... مهربان ترینم روزت مبارک ! بشار
ساعت12:36---9 ارديبهشت 1392
بیا با هم خانه ای بسازیم بی هیچ دری به بیرون تنها دریچه ای کافیست تا به خیابان نگاه کنیم و بخندیم به این زندانی های سرگردان ...
از اونشب تا حالا امیر منتظر جوابمه
هی اس میده یکی دو بار هم زنگ زده میگه بزار بیام و عقد کنیم خودمم همینو میخواستم ولی الان که جدی شده بازم دارم میترسم
|